آواز های یک زاغ

ساخت وبلاگ
"در مورد یکی از موارد زیر انشا بنویسید." توصیف یک فصل سال توصیف یک سفر خیالی اگر درخت بودم... ------پاییز باز هم همان صدای آشنای خش خش وقتی روی زمین راه می رود... باز هم همان هوهو های تند که برگها برای سواری رویش مسابقه می دهند... همان غرغر ها و ناله ها و جوش آوردن های کوچولوی ناشی از طوفان های بی اختیار و سیلاب های روان بر چهره...! آتشْ جامه ی پاییز که اندک اندک رنگ می بازد و سفری بی انتها را تا آمدن بهار آغاز می کند... همان گشوده شدن همیشگی شیشه ی عطر خاک با دست بچه های کوچک شیطان گریخته از جمع قطرات باران...که پنهانی در آغوش خاک می آسایند... همان چرخش پرشور رنگ های پ آواز های یک زاغ...ادامه مطلب
ما را در سایت آواز های یک زاغ دنبال می کنید

برچسب : پاییز نامه,غم نامه پاییز, نویسنده : backstreetraveno بازدید : 10 تاريخ : جمعه 9 مهر 1395 ساعت: 8:56

سلام.

ما هم بالاخره اومدیم......!!!!

گفتیم یه جا باشه راحت راجب (!) حال خودمون بنویسیم....!! باشد که.....(خدایی رستگاری و اینا توشه...؟؟؟)

در هر حال خواستیم سلامی ناکارآمد بنماییم...!!

والسلام...!

آواز های یک زاغ...
ما را در سایت آواز های یک زاغ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : backstreetraveno بازدید : 23 تاريخ : چهارشنبه 31 شهريور 1395 ساعت: 17:35

من, زنی تنها روزگار خود را در خاکستر هیچ به دست گذران می نهمش  دوری در سفره پر از اشک اشک از ناگفت های گفته در میان دلم و برگ درخت جرعه ای آب روانم در تن کاسه ی پر جوش مهر می خروشد چون موج حرفهایم, سواران بر باد در سفر از بر سرو و علف هرز می گذرند می پیچند اندر تک جان من, زنی تنها شاهدی بر فصلها در گذر از سفر هیچ پیچی هایم ره را به سوی نور می پویم تا که شاید بشود برای من آتش خاکستر دوری رخشنده برفروزنده ی آبم غرق در کاسه ی مهر رنگ سخن ناسخته تا دگر خوانده نیاید من, زنی تنها... "کلاغ زاغی" پی نوشت: پشت این نوشته هیچ منظور خاصی نیست و صرفا تصویر سازی یه زن رهگذره. هم آواز های یک زاغ...ادامه مطلب
ما را در سایت آواز های یک زاغ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : backstreetraveno بازدید : 47 تاريخ : شنبه 27 شهريور 1395 ساعت: 3:41

یادمه بچه که بودم, آرزوی بزرگ شدن داشتم. هی پیله می کردم به خاله م یا زن عموم برای رفتن به مدرسه بچه هاشون که بلکه حس مدرسه ای بودن بهم دست بده. همه ش روسری سرم می کردم و بزرگ شدنمو به رخ مامانم می کشیدم. بیرون چادر سر می کردم فکر می کردم دیگه خانوم بزرگ شدم!!!! فکر می کردم دنیای واقعی خیلی خوبه. اصن آرمانِ هر چی زندگیه. اما... ای کاش می دونستم که واقعیت دست تغنگدارای الکساندر دوما رو از پشت بسته... همچین می زنه که از بالا ابرا به طرز برگشت ناپذیری بیفتم پایین. ای کاش می دونستم که واقعیت طلاهای المپیکش از مایکل فلپس بیشتره البته تو رشته کشتی...چنان گردن منو می شک آواز های یک زاغ...ادامه مطلب
ما را در سایت آواز های یک زاغ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : backstreetraveno بازدید : 18 تاريخ : جمعه 26 شهريور 1395 ساعت: 12:21

لنگ ظهر از خواب بیدار شد در حالی که یادش رفته بود خروس وار کله صبح بیدار شده قارقار سر دهد. کش و قوسی رفت. باد زیر بالهایش زد و او را اندکی به هوا فرستاد. پنجره ی خانه ی مقابل لانه اش بسته بود. خوب می دانست خانه مال کیست. چند روز پیش شنیده بود خانم معیّنی آقای مشخصی را که به حساب و کتاب های زاغ, صاحب خانه بود, قاضی فرما صدا می زد. داشت با مالیدن سفیدی هایش تمایز خود را با کلاغ های سر تا پا زغال گرفته برجسته می کرد که ناگهان.... تق-توق- پنجره باز شد و سر مردی با صورت هیجان زده بیرون آمد. - یافتم...! یافتم....! اورکاااا...!! دو به توان دو به توان n به علاوه ی....آه بله می شود آواز های یک زاغ...ادامه مطلب
ما را در سایت آواز های یک زاغ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : backstreetraveno بازدید : 24 تاريخ : جمعه 26 شهريور 1395 ساعت: 12:21

از شرلوک قدیمی که با انواع دارو ها پشت نقاب مرگ قایم شد رسیدیم به یه شرلوک کیوت و ناناز و چشم آبی و البته اسنیپ-صدا که خیلی ماهرانه یه خودکشی جعلی می کنه... چن روز پیش خبر رسید که یه عده روی صورت شرلوک محترم سر خورده باعث چین و چروک در آن شده اند...! حضرت آقای گندالف (Gandalf) دیدن جادو جواب نمیده هابیتا هم زیادی کوچولو اند, به دنیای آدما و انواع سلاح های گرم و سردشون پناه آورده...! حالا از این کلاه های شاپو مانند بلند رو سرشه (خدایی اسمشون چیه...؟) با پالتو و بارونی کاراگاه پوآرو البته به رنگ مشکی...! باشد که در این مابعدالطبیعه ی زمینی(عجب پارادوکسی!!!) موفق و همچین s آواز های یک زاغ...ادامه مطلب
ما را در سایت آواز های یک زاغ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : backstreetraveno بازدید : 27 تاريخ : جمعه 26 شهريور 1395 ساعت: 12:21

خانه بی سقف است

واژه ها زیر باران

پس چون گر بگیرند در دل تو تا در گرماگرم آتششان گرم شوی

ای آسمان گریه مکن

غروب برای زیستن قلب تو نزدیک تر خواهد آمد

خورشید را بگو تا در آخرین نفس آتشی کند

ماه را بگو تا آیینه ی آن شود

باشد که طومار های کهنه بسوزند

و سخنی تازه بیاید

شاید...

پ.ن: چرت و پرتی فقط برای پنجمین پست...! نق نزنین... !

آواز های یک زاغ...
ما را در سایت آواز های یک زاغ دنبال می کنید

برچسب : واژه های بیگانه در زبان فارسی,واژه های بیگانه,واژه های بین المللی,واژه های بی نفس,واژه های بیرجندی,واژه های بی ادبی,واژه های بیگانه در قرآن,واژه های بیگانه در فارسی,واژه های بیگانه,زبان فارسی,واژه های بیمه ای, نویسنده : backstreetraveno بازدید : 78 تاريخ : جمعه 26 شهريور 1395 ساعت: 12:21

یه جا خوندم از نشونه های خواب راحت موندن اثر پتو و متکا و کلن ادوات خواب رو بدنه.

انصافا همچینم بی راه نیست خودم امتحانش کردم.

ولی ای کاشکی این گوهر شب ها کف دستمون بود. در اون صورت به جای انجام حرکاتی مثل چرخش ۳۶۰ درجه افقی روی تشک, کشتی گرفتن با محافظ های تخت و تلاش بیخود در به زیر کشیدن دیوار مجاور خود, عین یه آدم نرمال می شدیم نه اینکه مثل خفاش بعد از ظهرا رو در گلوله شدن رو تخت بگذرونیم...!!

تا...بعد...

غرغر...فرت...

آواز های یک زاغ...
ما را در سایت آواز های یک زاغ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : backstreetraveno بازدید : 92 تاريخ : جمعه 26 شهريور 1395 ساعت: 12:21